. مرگ مثل عشق ، مثل زندگی،مثل زن،مثل انقلاب و مبارزه،تنهائی،سکس، رنج، خدا،طبیعت،مذهب، ترس،نومیدی وامید و... همیشه یکی از زمینه های اندیشیدن و کنکاش در شعر و زندگی من بوده است.زیرا مرگ نیز جزئی از زندگی است. ما به دنیا می آئیم و حتما میمیریم بنابراین میتوانیم روی این وجود و امکان بیندیشیم .اینها تعدادی از شعرها ونوشته های من است که در آنها از مرگ صحبت کرده ام. امیدوارم این مجموعه کمک کند راحت تر زندگی را درک کنید و زندگی کنید. این مجموعه اندک اندک تکمیل میشود.
این مجموعه بتدریج تکمیل خواهد شد. اسماعیل وفا یغمائی

آغاز و پایان کائنات

۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

مرگ تبعیدی اسماعیل وفا یغمائی




به فرجام
در زیر قوری چدنی و صامت
شمع،
زبانه خواهد کشید
و خاموش خواهد شد.



سه مرده
یک کشته
و هشت خاطره
از پشت میز برخواهند خواست
وکلاه از سر بر خواهند گرفت
خداحافظی خواهند کرد
ودر خانه ی کهنه
سکوت،
     سکوت خواهد کرد.





به شادی
دوش میگیرم و ریش میتراشم
و کمی عطر!
نه چمدانی باید بست
نه پاسپورتی لازم است
و نه زمانی برای حرکت
از درون من بر می آید
چون موجی
          چون نفسی
                 چون عروسی 
                             عریان عریان.






عریان میشوم
چنانکه به هنگام زادن
انگشتر و حلقه و گردن آویز را نیز
به کناری مینهم
نگاهش میکنم
دست در دستش می نهم
چنانکه عاشقی عریان
              و معشوقی عریان
                           به شادی و آزادی.





برای جغدها و کتابها
برای نی ها و ساز دهنی ها
برای لباسها و کفشها
برای تصویر زنی ناشناس
و سه گلدان کوچک
دستی تکان میدهم
واز پله ها پائین می آیم
و بنایان ورنگکاران از پله ها فرا میروند
تا بکوبند و ویران کنند
و بسازند و بر آورند


نمیدانم 
در کدام گورستان 
             به خاکم میسپارند
تنها میدانم  تنم
در جهان بی پایان 
              به خاک سپرده خواهد شد
در خم کهکشانی گمشده
در ستاره ای بی نام،
و جانم.......................

***

اگر مجالی باشد
دریغی نیست
گاهی ، شاید
 از این کوچه خواهم گذشت
برای سلامی به خاطره خود و تو

در پشت پنجره
و برای اینکه بیاد آورم
با رنج و به شادی
برای آزادی زیستم تمام یک مردن را
و برای آزادی مردم تمام یک زیستن را
تنها برای آزادی...
20 ژوئیه 2014 میلادی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر